غزل شمارۀ 443
1. خاک دیگر بر سر مژگان بی غم می کنم
2. دست دل می گیرم و دریوزۀ غم می کنم
3. در تن از آسودگی خونابۀ دل تیره شد
4. می شکافم سینه و الماس مرهم می کنم
5. بی غمم بی غم، ز من ای دردنا كان الحذر
6. مهر از افلاک و تأثیر از دعا کم می کنم
7. در دلِ بی لذّت من یک سرِمو درد نیست
8. از کدورت سور را با آنکه ماتم می کنم
9. جز پریشانی نمی آرد دماغ از کار من
10. از سحر تا شب حساب زلفِ درهم می کنم
11. سنگ را در دل گره شد گریه از بی دردیم
12. خنده از بی غیرتی بر اهل عالم میکنم
13. وصل را خواهم نظیری طوق در گردن نهاد
14. دست دل در گردن شوق کسی خم می کنم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده