غزل شمارۀ 446
1. از خيل نغمه سنجان رفتم و طرز کهن بردم
2. صداع بلبل کج نغمه از طرف چمن بردم
3. نه زیب باغ کم شدنی بساط سبزه خالی شد
4. خس خشگی ز نزهتگاه سرو و یاسمن بردم
5. دگر در شهر از مستیّ و رسوایی نمی گنجم
6. بیابان دیدم و دستی به جیب پیرهن بردم
7. ز بی مهریّ یارانم ازین به یادگاری نیست
8. که مهر خویشتن را از ضمیر خویشتن بردم
9. هر آمیزش که سنجیدم خواص زهر می بخشید
10. مذاق ناخوشی از شهد و شیر انجمن بردم
11. به صد كان مومیایی ای حریفان به نمی گردد
12. شکست خاطری کز بزم آن پیمان شکن بردم
13. فراغ خاطر از سیر و سفر جستم نشد حاصل
14. غم غربت فراهم کردم و سوی وطن بردم
15. نظیری مست و بدخو دیدمش فرصت غنیمت بود
16. لب پر شکوه پیشش رفتم و تیغ و کفن بردم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده