غزل شمارۀ 456
1. تا به کی از کثرت غم روی بر زانو نهم
2. تنگ گردد خانه بر من سر به شهر و کو نهم
3. دفع دل تنگی دمی از شغل غافل نیستم
4. دست اگر بردارم از جیب آستین بر رو نهم
5. شاکر بختم که منّت دار از خویشم نکرد
6. عشرتی یاد آورم غمهاش بر پهلو نهم
7. کوچۀ معشوق باغ دلگشای عاشق است
8. بینم از هرجا ملالی رو به کوی او نهم
9. کس درین کاسد دیار از من مشامی خوش نکرد
10. چند چون گل رخت رعنایی به رنگ و بو نهم
11. مايۀ من انگبین ناب و پر آشوب شهر
12. به کزین بازار جنس خویش بر یک سو نهم
13. کفر و ایمان را به یک سنگ آن دو ابرو می کشد
14. تا به کی اعجاز را در پلّۀ جادو نهم
15. خو به عشرت کرده ام عادت به راحت چندگاه
16. می روم تا از سر این عادت ز طبع این خو نهم
17. طی راه از اشک بر مژگان سبکتر می کنم
18. خم نمی گردد ز ثقلم بار اگر بر مو نهم
19. نافۀ مشکم که عطرافشان به پا افتاده ام
20. در چه پا آویزم و رخ بر پی آهو نهم
21. بوالعجب دردی نظیری را به شور آورده است
22. سینه بشکافد گرش زنجير بر بازو نهم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده