غزل شمارۀ 460
1. ساقی به زحمت آمده ام تا به پای خم
2. یک کاسه می بیار وگر نیست، لای خم
3. باطن ز کسب معرفتم به نمی شود
4. تبدیل خلق می کنم از کیمیای خم
5. از یک پیاله ام ز خلاف فلک بخر
6. کز سر برون شدم چو می از تنگنای خم
7. گر خم شکست محتسبم غم نمی خورم
8. کافیست یک کرشمۀ ساقی بجای خم
9. تا هست باغ و میکده از غم پناه هست
10. یا زیر گل شویم نهان یا قفای خم
11. چشمم غنی شد از کرم پیر می فروش
12. طبعم کریم شد ز دم دلگشای خم
13. مستیّ من ز جنس حریفان دور نیست
14. نوشم می از قرابۀ دیگر ورای خم
15. پیمانگی کند فلكم، مهر قطرگی
16. گردون صلای جام زند من صلای خم
17. در حرص نان چو مور نظیری چه مانده ای
18. طاووس می شود مگس اندر هوای خم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده