غزل شمارۀ 462
1. دست در طرّۀ آشفتۀ یاری نزدیم
2. یادگاری گرهی بر سر تاری نزدیم
3. شرممان باد که مشهور جهانیم به عشق
4. نشدیم آتش و برقی به دیاری نزدیم
5. در ره دوست چو خاشاک دوا ریخته اند
6. بر سر آبله ای نشتر خاری نزدیم
7. کرد صد سالک چالاک برین راه گذر
8. دست در حلقۀ فتراک سواری نزدیم
9. همه را زشتی و زیبایی ما در نظر است
10. بخیه ای بر طرف پردۀ کاری نزدیم
11. هرچه دادند و گرفتند در آن کوی نکوست
12. بر ترازو و محک وزن و عیاری نزدیم
13. خلوت انس نظیری نبود روزی ما
14. حلقه ای بر در دل در شب تاری نزدیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده