غزل شمارۀ 463
1. کنم بی باده بدمستی که سودایی دگر دارم
2. به ساقی تلخ می گویم که دل جایی دگر دارم
3. نظر گردد حجاب آنجا که من دیدار می بینم
4. نهان از چشم ظاهر بین تماشایی دگر دارم
5. به روی فهم ریزم مزد عقل کارفرما را
6. که غیر از کار او بر سر تقاضایی دگر دارم
7. ندانم با که در حرفم همین مقدار می دانم
8. که با خود هر نفس آشوب و غوغایی دگر دارم
9. حديث طور از من پرس از محمل چه می پرسی
10. که من پی بر پی مجنون صحرایی دگر دارم
11. به مژگان ابر سیرابم بشارت کوه و صحرا را
12. که در هر قطره آب دیده دریایی دگر دارم
13. چه داند فهم کوته بال جولانگاه شوقم را
14. که او راه دگر رفتست و من جایی دگر دارم
15. خرد را نیست در سودای من یک ذرّه گنجایی
16. که او رایی دگر کردست و من رایی دگر دارم
17. نظیری برتر از مطلب برآوردست همّت را
18. که برتر از تمنّا من تمنّایی دگر دارم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده