غزل شمارۀ 492
1. نوید عهد گل از نورسان باغ شنو
2. بشارت طرب از گردش ایاغ شنو
3. سرم ز حرف پراکنده گوی در شور است
4. صدای مغز پریشانم از دماغ شنو
5. شهید یار بناو ردگاه یار اولی
6. همین وصیّت پروانه از چراغ شنو
7. بر اهل شوق ره فيض درنمی بندند
8. نوای بلبل اگر نیست صوت زاغ شنو
9. درون قطره ز طوفان عشق شوری هست
10. صدای سیل بر اطراف باغ و راغ شنو
11. ز اصطلاح ره آگه شو و ز هر سر خار
12. لطیفه یی که شوی از اداش داغ شنو
13. خبر ز عرصۀ کنعان و مصر بیرون پرس
14. هزار یوسف گم گشته در سراغ شنو
15. قصور عافیت از خودگذشتگان دانند
16. زمن مذمّت آسایش و فراغ شنو
17. ز غم بسوز نظیری که گفته بود تو را؟
18. ندیم میکده شو لابه گوی و لاغ شنو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده