غزل شمارۀ 5
1. تو اگر ز کعبه راندی، وگر از بهشت ما را
2. غم بنده پرور تو به دری نهشت ما را
3. چو حديث راستگویان به همه مذاق تلخیم
4. به سفينۀ عزیزان نتوان نوشت ما را
5. گل و برگ خانۀ ما همه بلبلان مستند
6. که به عاشقی برآمد همه کار و کشت ما را
7. که نشست نیم ساعت بر ما زلال طبعان؟
8. که از پرده برنیامد همه خوب و زشت ما را
9. از عتاب تلخ ساقی دل ما غبار دارد
10. به حلاوت حریفان نتوان سرشت ما را
11. همه روزه دست حسرت چو مگس ز دور لیسیم
12. که سر آسیتن مهمان به شکر نهشت ما را
13. نه صنم به جای بینی نه گلی به آب و رونق
14. ز خطا به هم برآمد همه خاک و خشت ما را
15. به تواضع جم و کی سر ما فرو نیاید
16. که حدیث عشق و سودا شده سرنوشت ما را
17. به صداع غم نظیری ز خمار باده رستم
18. نکُند دماغ خوش بو گُل صد بهشت ما را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده