غزل شمارۀ 50
1. ازین ویرانه تر می خواستم ویرانۀ خود را
2. ازین ویرانه بیرون می برم دیوانۀ خود را
3. حریفان نشئه مهر و محبّت را نمی دانند
4. به دست دشمن خود می دهم پیمانۀ خود را
5. نه مورش خایده از سختی نه مرغش چیند از تلخی
6. نمی بینم ز جنس هیچ خرمن دانۀ خود را
7. ز شوق آن که طبل رحلتی ناگاه بنوازند
8. همیشه رخت بر درگاه دارم خانۀ خود را
9. عزیزان دیده ازخاکسترم سازند نورانی
10. تو شمع بزم خلوت می کنی پروانۀ خود را
11. به آیات زبورو نغمۀداوود نفروشم
12. بیان دردناک ونعرۀ مستانۀ خود را
13. نظیری قصّۀ فرهاد وخسرو داستانی شد
14. کنون من هم کتابی می کنم افسانۀ خود را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده