غزل شمارۀ 51
1. هر روز جویم آبِ رخِ روز رفته را
2. گویم به فخر ننگ ز مردم نهفته را
3. لب بستم از سخن که درین مجمع نفاق
4. به یافتم ز گفته حدیث نگفته را
5. هرگز شب امید به دوران من ندید
6. جام می دو ساله و ماه دو هفته را
7. خفّاش بخت من چو نبیند چه فایده
8. گر سرمه زآفتاب کشد چشم خفته را
9. در خون همیشه نشتر مژگان شکسته ام
10. ناسفته کرده ام همه دُرهای سفته را
11. فرّاش کوی دوست شو ای ناله یک سحر
12. در چشم بخت کن خس و خاشاک رفته را
13. زهر ست آب دیده نظیری نه اشک تلخ
14. در دیده آب می کنم الماس تفته را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده