غزل شمارۀ 523
1. بر دماغم دویده شیدایی
2. خردم را نمانده گنجایی
3. از جگر دود می رود به سرم
4. شعله ام حشک مغز و سودایی
5. شور عشقم دریده پردۀ عقل
6. سر برآورده ام به رسوایی
7. نتوان شهر را به طوفان داد
8. می شوم همچو سیل صحرایی
9. عشوه ای کرده اند در کارم
10. خانمان می دهم به یغمایی
11. گاه دستم کشد گهی دامان
12. کششی برتر از تقاضایی
13. عشق همراه خویش می آرد
14. سازگاریّ و دل پذیرایی
15. صد سماعم به دست افشاندن
16. صد نوایم به مجلس آرایی
17. همچو گل می گدازم از رقّت
18. چند نازک دلیّ و رعنایی
19. منصب آفتاب می گیرم
20. سدّه بوسیّ و جبهه فرسایی
21. کشف علم ازل نظیری کرد
22. نیست نوری چو نور دانایی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده