غزل شمارۀ 533
1. از ما نهان ز کثرت اغيار بوده ای
2. چون گل به زیر پردۀ صد خار بوده ای
3. از نور دیده در نظر ما عیان تری
4. پنهان نموده ایّ و پدیدار بوده ای
5. فریاد جان همه ز گرفتاری فراق
6. تو در میان جان گرفتار بوده ای
7. خامش که گشته ایم در اندیشه گشته ای
8. گویا که بوده ایم به گفتار بوده ایم
9. هم طرّه فتنه زا شد و هم غمزه عشوه گر
10. کز شور حسن بر سر اظهار بوده ای
11. در هر نظاره کشف حجب بیشتر شود
12. تو نور دیده مایۀ دیدار بوده ای
13. قومی تو را ز خلوت و عزلت طلب کنند
14. تو شور شهر و فتنۀ بازار بوده ای
15. دل هرچه بوده است تو دلجوی گشته ای
16. غم هرکه داده است تو غمخوار بوده ای
17. انکار حال ما چه کنی کز دم الست
18. با ما به دیر و میکده در کار بوده ای
19. پرسش چه می کنی ز خطا و صواب ما
20. چون هرچه کرده ایم خبردار بوده ای
21. جان مست می شود ز حديث لبت مگر
22. هم صحبت نظیری خمّار بوده ای
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده