غزل شمارۀ 536
1. دریغا در چنین فصلی حریفم یار بایستی
2. میان بلبلانم جای در گلزار بایستی
3. نشد زایوان و قصر افراختن جمعيّتم حاصل
4. ره آمد شد غم سوی من دیوار بایستی
5. به سعی دیدۀ شب زنده دارم کار نگشاید
6. به جای دیدۀ من بخت من بیدار بایستی
7. چنین وقتی که بر ساقی و ساغر دسترس دارم
8. کنار لاله زار و دامن کهسار بایستی
9. ز بهر آنکه در پای سهی و نارون ريزم
10. مرا چون غنچۀ گل شست پر دینار بایستی
11. سرم دستار از مخموری می برنمی تابد
12. شرابم در سر و دستار در خمّار بایستی
13. به هر کس می نشینم نشتری در آستین دارد
14. پی آسودنم یک یار بی آزار بایستی
15. دل بلبل به این نالیدن آسایش نمی یابد
16. نوای عشق را منقار موسیقار بایستی
17. همه کس لاف در خلوت نظیری می تواند زد
18. تو را این خودفروشی بر سر بازار بایستی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده