غزل شمارۀ 539
1. به توتیای رهم خون ز چشم تر چیدی
2. جراحت از دل هجران خلیده برچیدی
3. حدیث خوش نمک ارمغان صحبت کیست؟
4. که درد از دل و آزارم از جگر چیدی
5. من از فراق تو مردم تو را چه حاصل شد
6. به غیر از اینکه گل شهرت از سفر چیدی
7. همیشه جلوه طراز رقیب بی روشی
8. کدام میوه ازان نخل بارور چیدی
9. ز لغو گوییی هم صحبتان دلت نگرفت
10. اگرچه بال مگس دایم از شکر چیدی
11. صبا ز گلشنم آزرده حال می گذرد
12. چو شاخ گل به رگم داغ نیشتر چیدی
13. به دست غارت تو آن درخت عریانم
14. که از مقام خودش کندی و ثمر چیدی
15. ز هیچ سو رخ آسودگی نمی بینم
16. ز بس که مشغله بر روی یکدگر چیدی
17. به ما دو گونۀ نیلوفری فتاده چو تو
18. به رخ بنفشۀ شام و گل سحر چیدی
19. نشد که طعمه زاغی دهی همایم را
20. گرم چه صد بر دولت ز بال و پر چیدی
21. ز گریۀ سحری یافتی نظیری فيض
22. گل مراد به اقبال چشم تر چیدی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده