غزل شمارۀ 543
1. زان عنبرین کلاله که بر سر نهاده ای
2. منّت به تاج بر سر قیصر نهاده ای
3. بر چهره زلف و خال بود خوش نما ولیک
4. خط بر عذار از همه خوشتر نهاده ای
5. آغوش جانم از بر و مویت معطّر است
6. گل در شکنج زلف معنبر نهاده ای
7. حسن تو زیور تو بس است اینقدر چرا
8. بر گوش و سینه زحمت زیور نهاده ای
9. ترتیبِ سازِ جشن ملوکانه کرده ای
10. اسباب بزم و رزم برابر نهاده ای
11. مینا به کف ز ساعد سیمین گرفته ای
12. خنجر به پیش از می احمر نهاده ای
13. از کبر بر مراد دل کس نبوده ای
14. تهمت به بخت و جرم بر اختر نهاده ای
15. خط عاشق لبان پر از انگبین تست
16. در راه مور دام ز شکّر نهاده ای
17. آب حیات می چکد از لفظ چون دُرت
18. لب بر زلال خضر و سکندر نهاده ای
19. اوراق نظم و نثر نظیری بگو بسنج
20. بحری به کف سفينۀ گوهر نهاده ای
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده