غزل شمارۀ 560
1. ز نیرنگ نطقش به مضمون نیایی
2. ور آیی ز بس سحر بیرون نیایی
3. نیایی پذیرای نازی ز چشمش
4. که پیش ره صد شبیخون نیایی
5. به ترخانی عشق فرمان برآور
6. که در تحت احکام گردون نیایی
7. شوی محرم بزم رندان به شرطی
8. که ناخوش ببینی و محزون نیایی
9. به یونان حکمت جنیدی طلب کن
10. خدادان به علم فلاطون نیایی
11. بگویی چنان در دلش جا توان کرد
12. که بیرون به صد سحر و افسون نیایی
13. نه در گریه صاحب دلت می توان گفت
14. که دست و گریبان به جیحون نیایی
15. بکوش و ازین حلقه جانی برون بر
16. که در زیر این طاس وارون نیایی
17. مزن بوسه بر آستانش نظیری
18. لبالب گر از درّ مکنون نیایی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده