غزل شمارۀ 63
1. سحر منادی بلبل به گلستان دریاب
2. صلای صحبت گل می زند زمان دریاب
3. هر آن دقیقه که دریافتی ز عمر از تست
4. که می شود نفس رفته را ضمان دریاب
5. تو را فريضه بود رفتنی به خانۀ دوست
6. درون اگر نگذارند آستان دریاب
7. هزار واقعه با روزگارم افتادست
8. به یک کرشمۀ لطفم اگر توان دریاب
9. نظارۀ گل دهر از وداع یاد دهد
10. ببین بهار وی و معنی خزان دریاب
11. هنوز بوی دلی بر مشام می آید
12. دمی که آتشم افتد به خانمان دریاب
13. ته پیاله چو بر خاک تشنگان ریزی
14. مرا که سوخته یی مغز استخوان دریاب
15. مباد زخم تو جز من به دیگران آید
16. گهی که تیر جفا می کشی نشان دریاب
17. مکش ملال نظیری که جسم و جان کاهست
18. زلال جام کش و عمر جاودان دریاب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده