غزل شمارۀ 72
1. گر شرر گر شعله هرجا گشت پیدا آتش است
2. چارۀ دل کن که با آتش مدارا آتش است
3. رشک مانع، شوق غالب، در تو یارب چون رسم
4. راه عاشق در میان هفت دریا آتش است
5. چون چراغ مرده از صحبت دلی آورده ام
6. از دم خلوت نشینانم تمنّا آتش است
7. گر به کفرستان بر این روی آتشناک را
8. برهمن در رقص می آید که حق با آتش است
9. از نسیم صبح می سوزد حریفان را جمال
10. ناز کان را بر سر آن کوی سرما آتش است
11. در سلم رسم است ما را دین و دنیا باختن
12. هرکه را در سر قماری هست سودا آتش است
13. عاشقیّ و حسن را در پرده نتوان داشتن
14. شعله غمّازی کند ناچار هرجا آتش است
15. گریۀ گرم نظیری ریگ در وادی گداخت
16. از سرشکش تا به زانو در ته پا آتش است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده