نظیری نیشابوری_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 71

1. آن دهد در گریه پند ما که با ما دشمن است

2. هرکه می گیرد شناور را به دریا دشمن است

3. هرکه را دل دردرون شادست با بیرون چه کار

4. شمع را خلوت نگهبان است و صحرا دشمن است

5. خود مگر از در درآیی ورنه از ما تا به تو

6. صد بیابانست و در هر گام صد جا دشمن است

7. دل از آن آزرده تر داریم کازارش کنند

8. خصمی خود می کند هرکس که با ما دشمن است

9. خون ز چشم کاروانی ریخت در بازار مصر

10. هرکه را یوسف بود کالا به سودا دشمن است

11. تا غمم گردید مونس كلفتم با کس نماند

12. دوست چون هم خوابه گردد مو بر اعضا دشمن است

13. های های گریه ای باید که دل خالی کند

14. ورنه چون در دل گره باشد مداوا دشمن است

15. گر بهار آید نظیری ور خزان با من مگوی

16. خاطر مشغول عاشق را تماشا دشمن است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گرت ز دست برآید، چو نخل باش کریم
* ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد
شعر کامل
سعدی
* به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور
* قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
شعر کامل
سعدی
* به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
* برو ای طبیبم از سر که دوا نمی‌پذیرم
شعر کامل
سعدی