غزل شمارۀ 91
1. جز محبّت، هرچه بردم سود در محشر نداشت
2. دین و دانش عرض کردم کس به چیزی برنداشت
3. هر عمل را اجر سنجیدند در میزان حشر
4. قیمت چشم پر آبم چشمۀ کوثر نداشت
5. از دلم در عشق سوزی ماند و از جان شعله یی
6. هیزمی را کاتش ما سوخت خاکستر نداشت
7. در دل او درد ما از ناله تأثیری نکرد
8. برد مرغی نامۀ ما را که بال و پر نداشت
9. شکر کز غم مردم و پیشت نگشتم شرمسار
10. حال خود هرچند می گفتم دلت باور نداشت
11. كاتب اعمال چون اجر فراقم را نوشت
12. جز رقم بر وصل دادن چارۀ دیگر نداشت
13. از دل پر درد جانم را نظیری ریش کرد
14. کم دچارم شد که جیبی تا به دامن تر نداشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده