شماره 25 - دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار
1. سخن گوینده پیر پارسی خوان
2. چنین گفت از ملوک پارسی دان
3. که چون خسرو به ارمن کس فرستاد
4. به پرسش کردن آن سرو آزاد
5. شب و روز انتظار یار میداشت
6. امید وعده دیدار میداشت
7. به شام و صبح اندر خدمت شاه
8. کمر میبست چون خورشید و چون ماه
9. چو تخت آرای شد طرف کلاهش
10. ز شادی تاج سر میخواند شاهش
11. گرامی بود بر چشم جهاندار
12. چنین تا چشم زخم افتاد در کار
13. که از پولاد کاری خصم خونریز
14. درم را سکه زد بر نام پرویز
15. به هر شهری فرستاد آن درم را
16. بشورانید از آن شاه عجم را
17. ز بیم سکه و نیروی شمشیر
18. هراسان شد کهن گرگ از جوان شیر
19. چنان پنداشت آن منصوبه را شاه
20. که خسرو باخت آن شطرنج ناگاه
21. بر آن دلشد که لعبی چند سازد
22. بگیرد شاه نو را بند سازد
23. حسابی بر گرفت از روی تدبیر
24. نبود آگه ز بازیهای تقدیر
25. که نتوان راه خسرو را گرفتن
26. نه در عقده مه نو را گرفتن
27. چو هر کو راستی در دل پذیرد
28. جهان گیرد جهان او را نگیرد
29. بزرگ امید ازین معنی خبر یافت
30. شه نو را به خلوت جست و دریافت
31. حکایت کرد کاختر در وبالست
32. ملک را با تو قصد گوشمالست
33. بباید زفت روزی چند ازین پیش
34. شتاب آوردن و بردن سر خویش
35. مگر کاین آتشت بیدود گردد
36. وبال اخترت مسعود گردد
37. چو خسرو دید کاشوب زمانه
38. هلاکش را همی سازد بهانه
39. به مشگو رفت پیش مشگ مویان
40. وصیت کرد با آن ماهرویان
41. که میخواهم خرامیدن به نخجیر
42. دو هفته بیش و کم زین کاخ دلگیر
43. شما خندان و خرم دل نشینید
44. طرب سازید و روی غم نبینید
45. گر آید نار پستانی در این باغ
46. چو طاووسی نشسته بر پر زاغ
47. فرود آرید کان مهمان عزیز است
48. شما ماهید و خورشید آن کنیز است
49. بمانیدش که تا بیغم نشیند
50. طرب میسازد و شادی گزیند
51. و گر تنگ آید از مشکوی خضرا
52. چو خضر آهنگ سازد سوی صحرا
53. در آن صحرا که او خواهد بتازید
54. بهشتی روی را قصری بسازید
55. بدان صورت که دل دادش گوائی
56. خبر میداد از الهام خدائی
57. چو گفت این قصه بیرون رفت چون باد
58. سلیمان وار با جمعی پریزاد
59. زمین کن کوه خود را گرم کرده
60. سوی ارمن زمین را نرم کرده
61. ز بیم شاه میشد دل پر از درد
62. دو منزل را به یک منزل همی کرد
63. قضا را اسبشان در راه شد سست
64. در آن منزل که آن مه موی میشست
65. غلامان را بفرمود ایستادن
66. ستوران را علوفه برنهادن
67. تن تنها ز نزدیک غلامان
68. سوی آن مرغزار آمد خرامان
69. طوافی زد در آن فیروزه گلشن
70. میان گلشن آبی دید روشن
71. چو طاووسی عقابی باز بسته
72. تذروی بر لب کوثر نشسته
73. گیا را زیر نعل آهسته میسفت
74. در آن آهستگی آهسته میگفت
75. گر این بت جان بودی چه بودی
76. ور این اسب آن من بودی چه بودی
77. نبود آگه که آن شبرنگ و آن ماه
78. به برج او فرود آیند ناگاه
79. بسا معشوق کاید مست بر در
80. سبل در دیده باشد خواب در سر
81. بسا دولت که آید بر گذرگاه
82. چو مرد آگه نباشد گم کند راه
83. ز هر سو کرد بر عادت نگاهی
84. نظر ناگه در افتادش به ماهی
85. چو لختی دید از آن دیدن خطر دید
86. که بیش آشفته شد تا بیشتر دید
87. عروسی دید چون ماهی مهیا
88. که باشد جای آن مه بر ثریا
89. نه ماه آیینهٔ سیماب داده
90. چو ماه نخشب از سیماب زاده
91. در آب نیلگون چون گل نشسته
92. پرندی نیلگون تا ناف بسته
93. همه چشمه ز جسم آن گل اندام
94. گل بادام و در گل مغز بادام
95. حواصل چون بود در آب چون رنگ؟
96. همان رونق در او از آب و از رنگ
97. ز هر سو شاخ گیسو شانه میکرد
98. بنفشه بر سر گل دانه میکرد
99. اگر زلفش غلط میکرد کاری
100. که دارم در بن هر موی ماری
101. نهان با شاه میگفت از بنا گوش
102. که مولای توام هان حلقه در گوش
103. چو گنجی بود گنجش کیمیاسنج
104. به بازی زلف او چون مار بر گنج
105. فسونگر مار را نگرفته در مشت
106. گمان بردی که مار افسای را کشت
107. کلید از دست بستانبان فتاده
108. ز بستان نار پستان در گشاده
109. دلی کان نار شیرین کار دیده
110. ز حسرت گشته چون نار کفیده
111. بدان چشمه که جای ماه گشته
112. عجب بین کافتاب از راه گشته
113. چو بر فرق آب میانداخت از دست
114. فلک بر ماه مروارید می بست
115. تنش چون کوه برفین تاب میداد
116. ز حسرت شاه را برفاب میداد
117. شه از دیدار آن بلور دلکش
118. شده خورشید یعنی دل پر آتش
119. فشاند از دیده باران سحابی
120. که طالع شد قمر در برج آبی
121. سمنبر غافل از نظاره شاه
122. که سنبل بسته بد بر نرگسش راه
123. چو ماه آمد برون از ابر مشگین
124. به شاهنشه در آمد چشم شیرین
125. همائی دید بر پشت تذروی
126. به بالای خدنگی رسته سروی
127. ز شرم چشم او در چشمه آب
128. همی لرزی چون در چشمه مهتاب
129. جز این چاره ندید آن چشمه قند
130. که گیسو را چو شب بر مه پراکند
131. عبیر افشاند بر ماه شب افروز
132. به شب خورشید میپوشید در روز
133. سوادی بر تن سیمین زد از بیم
134. که خوش باشد سواد نقش بر سیم
135. دل خسرو بر آن تابنده مهتاب
136. چنان چون زر در آمیزد به سیماب
137. ولی چون دید کز شیر شکاری
138. بهم در شد گوزن مرغزاری
139. زبونگیری نکرد آن شیر نخجیر
140. که نبود شیر صیدافکن زبون گیر
141. به صبری کاورد فرهنگ در هوش
142. نشاند آن آتش جوشنده را جوش
143. جوانمردی خوش آمد را ادب کرد
144. نظرگاهش دگر جائی طلب کرد
145. به گرد چشمه دل را دانه میکاشت
146. نظر جای دگر بیگانه میداشت
147. دو گل بین کز دو چشمه خار دیدند
148. دو تشنه کز دو آب آزار دیدند
149. همان را روز اول چشمه زد راه
150. همین از چشمهای افتاد در چاه
151. به سرچشمه گشاید هر کسی رخت
152. به چشمه نرم گردد توشه سخت
153. جز ایشان را که رخت از چشمه بردند
154. ز نرمیها به سختیها سپردند
155. نه بینی چشمهای کز آتش دل
156. ندارد تشنهای را پای در گل
157. نه خورشید جهان کاین چشمه خون
158. بدین کار است گردان گرد گردون
159. چو شه میکرد مه را پردهداری
160. که خاتون برد نتوان بیعماری
161. برون آمد پریرخ چون پری تیز
162. قبا پوشید و شد بر پشت شبدیز
163. حسابی کرد با خود کاین جوانمرد
164. که زد بر گرد من چون چرخ ناورد
165. شگفت آید مرا گر یار من نیست
166. دلم چون برد اگر دلدار من نیست
167. شنیدم لعل در لعل است کانش
168. اگر دلدار من شد کو نشانش
169. نبود آگه که شاهان جامه راه
170. دگرگونه کنند از بیم بدخواه
171. هوای دل رهش میزد که برخیز
172. گل خود را بدین شکر برآمیز
173. گر آن صورت بد این رخشنده جانست
174. خبر بود آن واین باری عیانست
175. دگر ره گفت از این ره روی برتاب
176. روا نبود نمازی در دو محراب
177. ز یک دوران دو شربت خورد نتوان
178. دو صاحب را پرستش کرد نتوان
179. و گر هست این جوان آن نازنین شاه
180. نه جای پرسش است او را در این راه
181. مرا به کز درون پرده بیند
182. که بر بیپردگان گردی نشیند
183. هنوز از پرده بیرون نیست این کار
184. ز پرده چون برون آیم بیکبار
185. عقاب خویش را در پویه پر داد
186. ز نعلش گاو و ماهی را خبر داد
187. تک از باد صبا پیشی گرفته
188. به جنبش با فلک خویشی گرفته
189. پری را میگرفت از گرم خیزی
190. به چشم دیو در میشد ز تیزی
191. پس از یک لحضه خسرو باز پس دید
192. به جز خود ناکسم گر هیچکس دید
193. ز هر سو کرد مرکب را روانه
194. نه دل دید و نه دلبر در میانه
195. فرود آمد بدان چشمه زمانی
196. ز هر سو جست از آن گوهرنشانی
197. شگفت آمد دلش را کاین چنین تیز
198. بدین زودی کجا رفت آن دلاویز
199. گهی سوی درختان دید گستاخ
200. که گوئی مرغ شد پرید بر شاخ
201. گهی دیده به آب چشمه میشست
202. چو ماهی ماه را در آب میجست
203. زمانی پل بر آب چشم بستی
204. گهی بر آب چشمه پل شکستی
205. ز چشمش برده آن چشمه سیاهی
206. در او غلطید چون در چشمه ماهی
207. چنان نالید کز بس نالش او
208. پشیمان شد سپهر از مالش او
209. مه و شبدیز را در باغ میجست
210. به چشمی باز و چشمی زاغ میجست
211. ز هر سو حمله بر چون باز نخجیر
212. که زاغی کرد بازش را گرو گیر
213. از آن زاغ سبک پر مانده پر داغ
214. جهان تاریک بروی چون پر زاغ
215. شده زاغ سیه باز سپیدش
216. درخت خار گشته مشک بیدش
217. ز بیدش گربه بید انجیر کرده
218. سرشگش تخم بید انجیر خورده
219. خمیده بیدش از سودای خورشید
220. بلی رسم است چوگان کردن از بید
221. بر آورد از جگر سوزنده آهی
222. که آتش در چو من مردم گیاهی
223. بهاری یافتم زو بر نخوردم
224. فراتی دیدم و لب تر نکردم
225. به نادانی ز گوهر داشتم چنگ
226. کنون میبایدم بر دل زدن سنگ
227. گلی دیدم نچیدم بامدادش
228. دریغا چون شب آمد برد بادش
229. در آبی نرگسی دیدم شکفته
230. چو آبی خفته وز او آب خفته
231. شنیدم کاب خفتد زر شود خاک
232. چرا سیماب گشت آن سرو چالاک
233. همائی بر سرم میداد سایه
234. سریرم را ز گردون کرد پایه
235. بر آن سایه چو مه دامن فشاندم
236. چو سایه لاجرم بی سنگ ماندم
237. نمد زینم نگردد خشک از این خون
238. بترزینم تبر زین چون بود چون
239. برون آمد گلی از چشمه آب
240. نمیگویم به بیداری که در خواب
241. کنون کان چشمه را با گل نه بینم
242. چو خار آن به که بر آتش نشینم
243. که فرمودم که روی از مه بگردان
244. چو بخت آمد به راهت ره بگردان
245. کدامین دیو طبعم را بر این داشت
246. که از باغ ارم بگذشت و بگذاشت
247. همه جائی شکیبائی ستودست
248. جز این یکجا که صید از من ربودست
249. چو برق از جان چراغی برفروزم
250. شکیب خام را بر وی بسوزم
251. اگر من خوردمی زان چشمه آبی
252. نبایستی ز دل کردن کبابی
253. نصیحت بین که آن هندو چه فرمود
254. که چون مالی بیابی زود خور زود
255. در این باغ از گل سرخ و گل زرد
256. پشیمانی نخورد آنکس که برخورد
257. من وزین پس جگر در خون کشیدن
258. ز دل پیکان غم بیرون کشیدن
259. زنم چندان طپانچه بر سر و روی
260. که یارب یاربی خیزد ز هر موی
261. مگر کاسودهتر گردم در این درد
262. تنور آتشم لختی سود سرد
263. ز بحر دیده چندان در ببارم
264. که جز گوهر نباشد در کنارم
265. کسی کاو را ز خون آماس خیزد
266. کی آسوده شود تا خون نریزد
267. زمانی گشت گرد چشمه نالان
268. به گریه دستها بر چشم مالان
269. زمانی بر زمین افتاد مدهوش
270. گرفت آن چشمه را چون گل در آغوش
271. از آن سرو روان کز چنگ رفته
272. ز سروش آب و از گل رنگ رفته
273. سهی سروش فتاده بر سر خاک
274. شده لرزان چنان کز باد خاشاک
275. به دل گفتا گر این ماه آدمی بود
276. کجا آخر قدمگاهش زمی بود
277. و گر بود او پری دشوار باشد
278. پری بر چشمهها بسیار باشد
279. به کس نتوان نمود این داوری را
280. که خسرو دوست میدارد پریرا
281. مرا زین کار کامی برنخیزد
282. پری پیوسته از مردم گریزد
283. به جفت مرغ آبی باز کی شد
284. پری با آدمی دمساز کی شد
285. سلیمانم بباید نام کردن
286. پس آنگاهی پری را رام کردن
287. ازین اندیشه لختی باز میگفت
288. حکایتهای دلپرداز میگفت
289. به نومیدی دل از دلخواه برداشت
290. به دارالملک ارمن راه برداشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده