غزل شمارهٔ 17
1. رمید صبر و دل از من چو دلنواز برفت
2. چه چاره سازم از این پس چو چارهساز برفت
3. سوار گشته و عمدا گرفته باز به دست
4. نموده روی به بیچارگان و باز برفت
5. به گریه چشمهٔ چشم بریخت چندان خون
6. که کهنه خرقهٔ سالوسم از نماز برفت
7. جز از خیال قد و زلف یار و قصهٔ شوق
8. دگر ز خاطرم اندیشهٔ دراز برفت
9. ز منع خلق از این بیش محترز بودم
10. کنون حدیث من از حد احتراز برفت
11. دریغ و درد که در هجر یار و غصهٔ دهر
12. برفت عمر و حقیقت که بر مجاز برفت
13. عبید چون جرست ناله سود مینکند
14. چو کاروان جرس جمله بیجواز برفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده