غزل شمارهٔ 18
1. سیاه چرده بتم را نمک ز حد بگذشت
2. عتاب او چو جفای فلک ز حد بگذشت
3. لطافت لب و دندان و مستی چشمش
4. چو می پرستی ما یک به یک ز حد بگذشت
5. به لابه گفت که از حد گذشت جور رقیب
6. به طنز گفت که بی هیچ شک ز حد بگذشت
7. بنوش بادهٔ صافی ز دست دلبر خویش
8. که بیوفائی چرخ و فلک ز حد بگذشت
9. عبید را دل سنگینش امتحان کردند
10. عیار دوستیش بر محک ز حد بگذشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده