غزل شمارهٔ 19
1. ز سنبلی که عذارت بر ارغوان انداخت
2. مرا به بیخودی آوازه در جهان انداخت
3. ز شرح زلف تو موئی هنوز نا گفته
4. دلم هزار گره در سر زبان انداخت
5. دهان تو صفتی از ضعیفیم میگفت
6. مرا ز هستی خود نیک در گمان انداخت
7. کمان ابروی پیوسته میکشی تا گوش
8. بدان امید که صیدی کجا توان انداخت
9. ز دلفریبی مویت سخن دراز کشید
10. لب تو نکتهٔ باریک در میان انداخت
11. عجب مدار که در دور روی و ابرویت
12. سپر فکند مه از عجز تا کمان انداخت
13. ز سر عشق هر آنچ از عبید پنهان بود
14. سرشگ جمله در افواه مردمان انداخت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده