عبید زاکانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 32

1. دردا که درد ما به دوائی نمیرسد

2. وین کار ما به برگ و نوائی نمیرسد

3. در کاروان غم چو جرس ناله میکنم

4. در گوش ما چو بانگ درائی نمیرسد

5. راهی که میرویم به پایان نمی‌بریم

6. جهدی که میکنیم بجائی نمیرسد

7. این پای خسته جز ره حرمان نمیرود

8. وین دست بسته جز به دعائی نمیرسد

9. بر ما ز عشق قامت و بالاش یک نفس

10. ممکن نمیشود که بلائی نمیرسد

11. هرگز دمی به گوش گدایان کوی عشق

12. از خوان پادشاه صلائی نمیرسد

13. گفتم گدای کوی توام گفت ای عبید

14. سلطانی این چنین به گدائی نمیرسد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
* اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شعر کامل
وحشی بافقی
* ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
* باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
شعر کامل
مولوی
* که می آید به سرقت دل ما جز پریشانی؟
* که می پرسد به غیر از سیل راه منزل ما را؟
شعر کامل
صائب تبریزی