عبید زاکانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 43

1. ز کوی یار زمانی کرانه نتوان کرد

2. جز آستانهٔ او آشیانه نتوان کرد

3. کسی که کعبهٔ جان دید بی‌گمان داند

4. که سجده‌گاه جز آن آستانه نتوان کرد

5. مرا به عشوهٔ فردا در انتظار مکش

6. که اعتماد بسی بر زمانه نتوان کرد

7. ترا که گفت که با کشتگان راه غمت

8. اشارتی به سر تازیانه نتوان کرد

9. به پیش زلف تو بر خال بوسه خواهم زد

10. ز ترس دام سیه ترک دانه نتوان کرد

11. فسرده صوفی ما را که میبرد پیغام

12. که ترک شاهد و چنگ و چغانه نتوان کرد

13. مرا به مجلس واعظ مخوان و پند مده

14. فریب من به فسون و فسانه نتوان کرد

15. بخواه باده و با یار عزم صحرا کن

16. چو گل به باغ رود رو به خانه نتوان کرد

17. مکن عبید ز مستی کرانه فصل بهار

18. که عیش خوش به چمن بی‌چمانه نتوان کرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سر پر ز شرم و بهایی مراست
* اگر بیگناهم رهایی مراست
شعر کامل
فردوسی
* ای جوان سروقد گویی ببر
* پیش از آن کز قامتت چوگان کنند
شعر کامل
حافظ
* درد عشقی کشیده‌ام که مپرس
* زهر هجری چشیده‌ام که مپرس
شعر کامل
حافظ