عبید زاکانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 81

1. منم اسیر و پریشان ز یار خود محروم

2. غریب شهر کسان و ز دیار خود محروم

3. به درد و رنج فرومانده و ز دوا نومید

4. نشسته در غم و از غمگسار خود محروم

5. گزیده صحبت بیگانگان و نااهلان

6. ز قوم و کشور و ایل و تبار خود محروم

7. ز روزگار مرا بهره نیست جز حرمان

8. مباد هیچکس از روزگار خود محروم

9. ز آه سینه بسوزم اگر شوم نفسی

10. ز سیل این مژهٔ سیل بار خود محروم

11. ز هر بدی که به من میرسد بتر زان نیست

12. که مانده‌ام ز خداوندگار خود محروم

13. امید هست عبید آنکه عاقبت نشوم

14. ز لطف و رحمت پروردگار خود محروم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ترسم کز این چمن نبری آستین گل
* کز گلشنش تحمل خاری نمی‌کنی
شعر کامل
حافظ
* من جلوهٔ شباب ندیدم به عمر خویش
* از دیگران حدیث جوانی شنیده‌ام
شعر کامل
رهی معیری
* بر هر مژه خونی که مرا درتن بود
* چون دانهٔ نار بر سر سوزن بود
شعر کامل
انوری