اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 104

1. دل مست و دیده مست و تن بی‌قرار مست

2. جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست؟

3. تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک

4. ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، مست

5. یک شب صبح کرده بنالم بر آسمان

6. با سوز دل ز دست تو، ای روزگار، مست

7. ای باد صبح، راز دل لاله عرضه دار

8. روزی که باشد آن بت سوسن عذار مست

9. از درد هجر و رنج خمارش خبر دهم

10. گر در شوم شبی به شبستان یار مست

11. سر در سرش کنم به وفا، گر به خلوتی

12. در چنگم اوفتد سر زلف نگار، مست

13. لب برنگیرم از لب یار کناره گیر

14. گر گیرمش به کام دل اندر کنار، مست

15. یکسو نهم رعونت و در پایش اوفتم

16. روزی اگر ببینمش اندر کنار، مست

17. می‌خانه هست، از آن چه تفاوت که زاهدان

18. ما را به خانقاه ندادند بار مست؟

19. ما را تو پنج بار به مسجد کجا بری؟

20. اکنون که می‌شویم به روزی سه بار مست

21. از ما مدار چشم سلامت، که در جهان

22. جز بهر کار عشق نیاید به کار مست

23. ای اوحدی، گرت هوس جنگ و فتنه نیست

24. ما رای به کوی لاله‌رخان در می‌آرمست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بخت جوان یار ما دادن جان کار ما
* قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست
شعر کامل
مولوی
* مخدوم شمس دین است تبریز رشک چین است
* اندر بهار حسنش شاخ و شجر به رقص آ
شعر کامل
مولوی
* من خود این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر
* کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید
شعر کامل
سعدی