اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 122

1. ای دل، از هجران او زارم همی باید گریست

2. تر ک خفتن کن، که بیدارم همی باید گریست

3. در بلا پیوسته یارم بوده‌ای، امروز نیز

4. یاریی‌ده، کز غم یارم همی باید گریست

5. بار دیگر بر دل ریش منست از هجر او

6. آن چنان باری که صد بارم همی باید گریست

7. خار و خون می‌دارم اندر دل ز چشم مست او

8. با دل پرخون و پرخارم همی باید گریست

9. چاره کردم تا: دلش بر من بسوزد ساعتی

10. چون نمی‌سوزد، به ناچارم همی باید گریست

11. طالعی دارم، که بر من خار گرداند سمن

12. بر چینین طالع، که من دارم، همی باید گریست

13. دوری از دلدار بد کارست و من خود کرده‌ام

14. لاجرم هم خود بدین کارم همی باید گریست

15. آخر، ای چشم، این چه توفانست؟ خونم ریختی

16. اندکی کمتر، که بسیارم همی باید گریست

17. چند شب چون دیگران نالیدم از هجرش، کنون

18. چند روزی اوحدی‌وارم همی باید گریست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مگر خود ساقی خود بوده ای ای شاخ گل امشب؟
* که آتش می زند در خار مژگان ارغوان تو
شعر کامل
صائب تبریزی
* آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت
* وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت
شعر کامل
مولوی
* به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
* به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
شعر کامل
حافظ