غزل شمارهٔ 121
1. دلبرا چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست؟
2. از من مهجور سرگردان چه دیدی؟ باز چیست؟
3. ما خود از خواری و مسکینی بخاک افتادهایم
4. باز دیگر بر سر ما این کلوخ انداز چیست؟
5. اولم آرام دل بودی و آخر خصم جان
6. من نمیدانم که: این انجام و این آغاز چیست؟
7. چون کسی هرگز ندید از خوان وصلت جز جگر
8. بر سر کوی تو این هم کاسه و انباز چیست؟
9. گرنه دیگر دشمنان ما به دامت میکشند
10. همچو مرغانت چنین از پیش ما پرواز چیست؟
11. بعد از آن بیداد و جور و سرکشی، یارب، مرا
12. بر تو چندین دوستی و اشتیاق و آز چیست؟
13. کار ما سوز دلست و کار تو ساز جمال
14. خود نمیگویی که: چندین سوز و چندان ساز چیست؟
15. ای که گفتی: ذوق دل پرداز مسکینان خوشست
16. قصهٔ من با رخش بیرون ز دلپرداز چیست؟
17. اوحدی، گر حال دل پوشیدهای از خلق شهر
18. بر سر هر کوچه این آوازه و آواز چیست؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده