غزل شمارهٔ 148
1. زلف ترا بدیدم و مشکم ز یاد رفت
2. هر کو به دام زلف تو اندر فتاد رفت
3. بر بوی باد زلف تو شب روز میکنم
4. دردا! کز اشتیاق تو عمرم به باد رفت
5. روزی اگر ز زلف تو بندی گشودهام
6. بر من مگیر، کان به طریق گشاد رفت
7. گفتی که: بامداد مراد تو میدهم
8. زان روز میشمارم و صد بامداد رفت
9. دل را غم تو زهر جفا داد و نوش کرد
10. جان از کف تو شربت غم خورد و شاد رفت
11. ظلمی که از غم تو گذشتت بر سرم
12. رخ بازکن، که آن همه عدلست و داد رفت
13. گر اوحدی ز دست برفت ای، پسر، چه باک؟
14. اندر زمانه هر که ز مادر بزاد رفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده