اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 220

1. جان و دل را بوی وصل آن دل و جان کی رسد؟

2. وین شب تنهای تاریکی به پایان کی رسد؟

3. ای صبا، باز آمدن دورست یوسف را ز مصر

4. باز گو تا: بوی،پیراهن به کنعان کی رسد؟

5. حاصل عمر گرامی از جهان دیدار اوست

6. من به امیدم کنون، تا فرصت آن کی رسد؟

7. روز و شب چون گوی دستش در گریبان منست

8. دست من گویی: بدان گوی گریبان کی رسد؟

9. یار نارنجی قبا را من بنیر نجات آه

10. تا نرنجانم شبی، در دم به درمان کی رسد؟

11. می‌نویسم قصه‌ها هر دم به خون دل، ولی

12. قصهٔ چون من گدایی پیش سلطان کی رسد؟

13. چشم من چون دور گشت از روی گل رنگش کنون

14. روی من بر پای آن سرو خرامان کی رسد؟

15. بنده فرمانم به هر چیزی که خاطر خواه اوست

16. گوش بر ره، چشم بر در، تا که فرمان کی رسد؟

17. اوحدی را چند گویی: بی سر و سامان چراست؟

18. زان ستمگر کار بی‌سامان به سامان کی رسد؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر دلجویی طفلان نمی شد سنگ راه من
* به مجنون یاد می دادم ز خود بیرون دویدن را
شعر کامل
صائب تبریزی
* هر سبزه که روید از گل او
* آن سبزه به رنگ زعفران است
شعر کامل
وحشی بافقی
* تا می توان ز آبله دست رزق خورد
* بهر چه خوشه چین ثریا شود کسی؟
شعر کامل
صائب تبریزی