اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 221

1. با زلف او مردانگی باد صبا را می‌رسد

2. وز روی او دیوانگی زلف دو تا را می‌رسد

3. هست از میان او کمر بر هیچ، آری در جهان

4. بر خوردن از سیمین برش بند قبا را می‌رسد

5. با دشمنان هم خانگی زآن دوست میزیبد نکو

6. از دوستان بیگانگی آن آشنا را می‌رسد

7. گر تیره طبعی دور گشت از مجلس ما، گو: برو

8. کین رندی و دردی کشی اهل صفا را می‌رسد

9. آنرا که هست از عشق او رخ در سلامت بعد ازین

10. گو: نام عشق او مبر، کین شیوه ما را می‌رسد

11. ما را بکشت آن بی‌وفا، بی‌موجب و ما شادمان

12. بی‌موجبی عاشق کشی آن بی‌وفا را می‌رسد

13. گر اوحدی از نیستی در عشق او دم میزند

14. ما نیستانیم، ای پسر، هستی خدا را می‌رسد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز خاور چو خورشید بنمود تاج
* گل زرد شد بر زمین رنگ ساج
شعر کامل
فردوسی
* بی تو حرامست به خلوت نشست
* حیف بود در به چنین روی بست
شعر کامل
سعدی
* دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
* که باد صبح نسیم گره گشا آورد
شعر کامل
حافظ