اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 265

1. تا دل مجروح من عاشق زار تو شد

2. هیچ ندیدیم و عمر در سر کار تو شد

3. لعل تو روزی مرا وعدهٔ وصلی بداد

4. فکرم ازان روز باز روز شمار تو شد

5. زنده بود عاشقی، کز هوس روی تو

6. بر سر کوی تو مرد، خاک دیار تو شد

7. صبح چو حسن تو کرد روی به باغ آفتاب

8. مشغله از ره براند، مشعله‌دار تو شد

9. از سر خاک درت دوش غباری بخاست

10. باد بهشت آن بدید، خاک غبار تو شد

11. طعنه زند سرمه را، چشم چو خاک تو دید

12. شکر کند زخم را، دل که شکار تو شد

13. زمرهٔ عشاق را در شب دیدار قرب

14. هر دل و جانی که بود، جمله نثار توشد

15. شاکرم از دل، که او گشت شکارت، بلی

16. شکر کند زخم را، دل که شکار تو شد

17. از همه گنجی سعید وز همه رنجی بعید

18. گر تو ندانی که کیست؟ اوست که یار تو شد

19. زندهٔ جاوید ماند، سکهٔ اقبال یافت

20. سر که فدای تو گشت، زر که نثار تو شد

21. سر ز خط اوحدی بر نگرفت آفتاب

22. تا قلم فکر او وصف نگار تو شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
* باقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران
شعر کامل
سعدی
* مرا پیری اگر چون مرده در کافور خواباند
* زکار عشق کی دست و دل من سرد می سازد؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* آسودگی کنج قفس کرد تلافی
* یک چند اگر زحمت پرواز کشیدیم
شعر کامل
صائب تبریزی