اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 268

1. به من از دولت وصل تو مقرر می‌شد

2. کارم از لعل گهربار تو چون زر می‌شد

3. دوش گفتم: بتوان دید به خوابت، لیکن

4. با فراق تو کرا خواب میسر می‌شد؟

5. بارها شمع بکشتم که نشینم تاریک

6. خانه دیگر ز خیال تو منور می‌شد

7. عقل دل را ز تمنای تو سعیی می‌کرد

8. عشق می‌آمد و او نیز مسخر می‌شد

9. گر چه بسیار بگفتیم نیامد در گوش

10. خوشتر از نام تو، با آنکه مکرر می‌شد

11. شرح هجران تو گفتم: بنویسم، لیکن

12. ننوشتم ، که همه عمر در آن سر می‌شد

13. اوحدی را غزل امروز روانست، که شب

14. صفت خط تو می‌کرد و سخن تر می‌شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از متاع عاریت بر خود دکانی چیده ام
* وام خود خواهد ز من هر دم طلبکاری جدا
شعر کامل
صائب تبریزی
* حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
* حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم
شعر کامل
حافظ
* شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
* عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
شعر کامل
حافظ