غزل شمارهٔ 268
1. به من از دولت وصل تو مقرر میشد
2. کارم از لعل گهربار تو چون زر میشد
3. دوش گفتم: بتوان دید به خوابت، لیکن
4. با فراق تو کرا خواب میسر میشد؟
5. بارها شمع بکشتم که نشینم تاریک
6. خانه دیگر ز خیال تو منور میشد
7. عقل دل را ز تمنای تو سعیی میکرد
8. عشق میآمد و او نیز مسخر میشد
9. گر چه بسیار بگفتیم نیامد در گوش
10. خوشتر از نام تو، با آنکه مکرر میشد
11. شرح هجران تو گفتم: بنویسم، لیکن
12. ننوشتم ، که همه عمر در آن سر میشد
13. اوحدی را غزل امروز روانست، که شب
14. صفت خط تو میکرد و سخن تر میشد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده