اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 344

1. روزی کنی به سنگ فراقم جدا ز خود

2. روزی چنان شوی که ندانم ترا ز خود

3. من آشنای روی تو بودم، مرا ز چه

4. بیگانه می‌کنی دگر، ای آشنا، ز خود؟

5. هر گه که پر شود ز خیالت ضمیر من

6. پر بینم این محله و شهر و سرا ز خود

7. وقتی به حال خود نظرم بود و این زمان

8. گشتم چنان، که یاد نیاید مرا ز خود

9. چون عاشق توام، چه برم نام خویشتن؟

10. چون درد من ز تست، چه جویم دوا ز خود؟

11. ای اوحدی، اگر نه جدایی ز سر کار

12. او را بکوش تا نشناسی جدا ز خود

13. غیر از تو هیچ کس نشناسم بلای تو

14. سعیی بکن، که دور کنی این بلا ز خود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
* به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
شعر کامل
حافظ
* حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
* جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور
شعر کامل
حافظ
* گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
* کدام سرو به بالای دوست مانند است
شعر کامل
سعدی