غزل شمارهٔ 345
1. ای کون و مکان از تو، اندر چه مکانی خود؟
2. مثل تو نمییابم، آخر به چه مانی خود؟
3. هر کس که تو میبینی حالی بتو میگوید:
4. من هیچ نمیگویم، دانم که تو دانی خود
5. چون ز آتش آن شادی رنگیم نیفزودی
6. زین دود که بر کردی رنگی برسانی خود
7. من فاش همی دیدم روی تو ز هر رویی
8. اکنون چو نظر کردم از دیده نهانی خود
9. کس را چو نمیخواهی کاگه شود از حالت
10. خواهی که نماند کس، تا شاد بمانی خود
11. همراه شوی با ما و آنگاه چو کار افتاد
12. در غم بهلی مار را، تنها بدوانی خود
13. چون اوحدی از بیشی عذر تو همی خواهد
14. دانم که بهر جرمش از پیش نرانی خود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده