غزل شمارهٔ 390
1. من که خمارم، به مسجدها مده را هم دگر
2. کین زمان میخوردم و در حال میخواهم دگر
3. محنت من جمله از عشقست و رنج از آگهی
4. بادهای در ده، که عقلم هست و آگاهم دگر
5. رحم بر گمراه و سرگردان نگفتی: واجبست؟
6. رحمتی بر من، که سرگردان و گمراهم دگر
7. مدتی در بسته بودم دیده از دیدار خواب
8. صورت او در خیال آمد ز ناگاهم دگر
9. روی گندمگون او با من نمیدانم چه کرد؟
10. این همی دانم که: همچون کاه میکاهم دگر
11. با زنخدانش مرا میلیست، میدانم که: زود
12. خواهد افگندن به بازی اندر آن چاهم دگر
13. هم ببخشیدی دلش بر نالهٔ شبهای من
14. گر به گوش او رسیدی ناله و آهم دگر
15. من که بر عشقم بریدستند ناف از کودکی
16. چون توان از عشق ببریدن با کراهم دگر؟
17. اوحدی امسال اگر آهنگ رفتن میکند
18. گو: سفر میکن، که من حیران آن ماهم دگر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده