اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 415

1. کام دلم نشد ز دهانت روا هنوز

2. و آن درد را که بود نکردم دوا هنوز

3. بیگانه گشتم از همه خوبان به مهر تو

4. وآن ماه شوخ دیده نگشت آشنا هنوز

5. عالم ز ماجرای دل ریش من پرست

6. با هیچ کس نگفته من این ماجرا هنوز

7. ای دل، منال در قدم اول از گزند

8. از راه عشق او تو چه دیدی؟ بیا هنوز

9. ما را خدای در ازال از مهر او سرشت

10. ناکرده هیچ نسبت حسی بما هنوز

11. هر شب وصال او به دعا خواهم از خدا

12. دردا! که مستجاب نگشت این دعا هنوز

13. او گر قفا زنان ز در خود براندم

14. چشمم به راه باشد و رو از قفا هنوز

15. روزی نسیم بر سر زلفش گذار کرد

16. زان روز بوی غالیه دارد صبا هنوز

17. یک ذره مهر او به دل آسمان رسید

18. چون ذره رقص می‌کند اندر هوا هنوز

19. چشمم بر آستان در او شبی گریست

20. خون می‌دمد ز خاک در آن سرا هنوز

21. ای اوحدی، تو حال دل من ز من مپرس

22. کان دل برفت و باز نیامد بجا هنوز


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زیر چرخ نیلگون، چون پسته، آن هم زیر پوست
* با دل پرخون لب خندان ندارد هیچ کس
شعر کامل
صائب تبریزی
* منکه چون سرو از جهان یکباره آزاد آمدم
* دامنم چون نرگس ار پر زر نباشد گومباش
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* باش تا خواجه درین باب چه گوید، چه کند
* آب چون زنگ خورد یا می چون آب بقم
شعر کامل
فرخی سیستانی