اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 476

1. اگر به مجلس قاضی نموده‌اند که: مستم

2. مرا ازان چه تفاوت؟ که رند بودم و هستم

3. مرا چه سود ملامت؟ به یاد بادهٔ روشن

4. که پند کس ننیوشم کنون که توبه شکستم

5. اگر چه گوشه گرفتم ز خلق و روی نهفتم

6. گمان مبر که ز دام تو شوخ دیده برستم

7. گمان مبر که بدوزم نظر ز روی تو هرگز

8. که من چو صنع ببینم خدای را بپرستم

9. شکایت تو به دیوار می‌کنم به ضرورت

10. چو اعتماد ندارم که: قاصدی بفرستم

11. دلم تعلق اگر با دهان تنگ تو دارد

12. روا بود که بگویم که: دل به هیچ ببستم

13. دل ببردی و جانم در اوفتاد به آتش

14. کناره کردی و من در میان خاک نشستم

15. هزار بار دلم را شکسته‌ای به جفاها

16. که هیچ بار نگفتی: دل که بود؟ که خستم

17. چو محتسب پی رندان رود ز بهر ملامت

18. مکن حمایت من پیش او، که صوفی و مستم

19. ستمگرا، چه بر آید ز دست من که نبردی؟

20. قرار و صبر و دل و دین و هر چه بود به دستم

21. به اوحدی دل من پای بند بود همیشه

22. ترا بدیدم و از بند او تمام برستم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
* به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است
شعر کامل
سعدی
* خاک را چون ناف آهو مشک زاید بی قیاس
* بیدا را چون پر طوطی برگ روید بی شمار
شعر کامل
فرخی سیستانی
* شکایتی که ز زلف دراز اوست مرا
* به گفتن و به شنیدن نمی شود آخر
شعر کامل
صائب تبریزی