اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 507

1. تو چیزی دیگری، ور نه بسی خوبان که من دیدم

2. کسی دیگر نبیند اندر آنرو، آنکه من دیدم

3. نه امکان آنچه من دیدم که در تقریر کس گنجد

4. ستم چندان که من بردم، بلا چندانکه من دیدم

5. مگو از جنت و رضوان حکایت بیش ازین با من

6. که حیرانست صد جنت در آن رضوان که من دیدم

7. چو جویم میوهٔ وصلی ز روی او، خرد گوید:

8. عجب! گر میوه بتوان چید ازین بستان که من دیدم

9. زهی! در هجر آن جانان عذاب تن که من دارم

10. زهی! در عشق آن دلبر بلای جان که من دیدم

11. به جان می‌ماند از پاکی لب دلبر که من دارم

12. به مه می‌ماند از خوبی رخ جانان که من دیدم

13. مبند، ای اوحدی، زنهار! در پویند آن مه دل

14. که نقصان زود خواهد یافت آن پیمان که من دیدم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد
* دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد
شعر کامل
حافظ
* امروز که در دست توام مرحمتی کن
* فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
شعر کامل
حافظ
* ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد
* راست گویی به تن مرده روان بازآمد
شعر کامل
سعدی