اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 509

1. چو تیغ بر کشد آن بی‌وفا به قصد سرم

2. دلم چو تیر برابر رود که: من سپرم

3. به کوی او خبر من که می‌برد؟ که دگر

4. غم تو کوی به کویم ببرد و دربدرم

5. به یاد روی تو مشغولم آن چنان، که نماند

6. مجال آنکه به خود، یا به دیگری، نگرم

7. فراق آن رخ آبی به کار باز آورد

8. که هم نشان وجودم ببرد و هم اثرم

9. هزار دوزخ و دریا برون توان آورد

10. ز آتش دل سوزان و آب چشم ترم

11. به مرد و زن خبر درد من رسید، ولی

12. تو آن دماغ نداری که بشنوی خبرم

13. غم تو کرد پراگنده کار ما آخر

14. نگفته‌ای که: غم کار اوحدی بخورم؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
* درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
شعر کامل
حافظ
* اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
* جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را
شعر کامل
حافظ
* ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
* به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد
شعر کامل
مولوی