اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 521

1. ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم

2. خیال روی تو در چشم در فشان دارم

3. تو آب دیدهٔ پیدا بهل، که پوشیده

4. ز سوز مهر تو آتش در استخوان دارم

5. بپرس ز ابرو و مژگان خویش قصهٔ من

6. که این جراحت از آن تیر و آن کمان دارم

7. شدم چو خاک زمین خوار و روی آنم نیست

8. که از جفای تو دستی بر آسمان دارم

9. چنان مکن که به زنار در حساب آید

10. همین کمر که ز بهر تو در میان دارم

11. مرا به عشق تو چون آب در گذشت از سر

12. چه غم ز سرزنش هر که در جهان دارم؟

13. باو حدیث به یک بوسه اعتماد ار نیست

14. بمن فروش، که هم سیم و هم ضمان دارم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از آبگینه حوصلۀ ما تُنُک تر است
* صبر از دلی طلب که درو منزلِ تو نیست
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* فغان که در حرم وصل بار همچو سپند
* مرا نشستن و برخاستن یکی باشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* گفتم بروی روشن تو روی برنهم
* گفتا که آب گل ببرد رنگ زعفران
شعر کامل
فرخی سیستانی