اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 545

1. وه! که امروز چه آشفته و بی‌خویشتنم

2. دشمنم باد بدین شیوه که امروز منم

3. شد چو مویی تنم از غصهٔ نادیدن تو

4. رحمتی کن، که ز هجر تو چو موییست تنم

5. اثری نیست درین پیرهن از هستی من

6. وین تو باور نکنی، تا نکنی پیرهنم

7. دهنت دیدم و تنگ شکرم یاد آمد

8. سخنی گفتی و از یاد برفت آن سخنم

9. از دهان تو چو خواهم که حدیثی گویم

10. یاوه گردد سخن از نازکی اندر دهنم

11. گر بمیرم من و آیی به نمازم بیرون

12. تا لب گور به ده جای بسوزد کفنم

13. آتش عشق تو از سینهٔ من ننشیند

14. مگر آن روز که در خاک نشانی بدنم

15. خلق گویند: برو توبه کن از شیوهٔ عشق

16. می‌کنم توبه ولی بار دگر می‌شکنم

17. گر زند بر جگرم چشم تو هر دم تیری

18. اوحدی نیستم، ار پیش رخت دم بزنم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
* تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
شعر کامل
حافظ
* بر چمن پیرا ز آزادی نمی گردیم بار
* از دل صد پاره باشد چون صنوبر رزق ما
شعر کامل
صائب تبریزی
* همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
* چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
شعر کامل
مولوی