اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 544

1. صبا، چو برگذری سوی غمگسار دلم

2. خبر کنش که: زهی بیخبر ز کار دلم!

3. شکستهٔ غم عشقت ز روزگار، ای دوست

4. دل منست، که شادی به روزگار دلم

5. کنون که در پی آزار من کمر بستی

6. مباش بی‌خبر از ناله‌های زار دلم

7. برین صفت که دلم را نگاهبان غم تست

8. به منجنیق نگیرد کسی حصار دلم

9. دل مرا ز برت راه باز گشت نماند

10. ز سیل گریه، که افتاد در گذار دلم

11. بیا و سر دل من ز اوحدی بشنو

12. که اوست درهمه گیتی خزینه‌دار دلم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کشید از دامن معشوق دست از بیم رسوایی
* همین تقصیر بس تا دامن محشر زلیخا را
شعر کامل
صائب تبریزی
* شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد
* قدر یک ساعته عمری که در او داد کند
شعر کامل
حافظ
* عیبجو دلدادگان را سرزنش ها میکند
* وای اگر با او کند دل آنچه با ما میکند
شعر کامل
رهی معیری