اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 552

1. چو بدیدی که: ز غشقت به چه شکل و به چه سانم

2. نپسندم که: فریبی به فسون و به فسانم

3. مکن از غصه زبونم، که نه بی‌دانش و دونم

4. تو مرا گر نشانسی بشناسد کسانم

5. ز رخت عهد نجویم، ز لبت شهد نجویم

6. کارزوی عسلت کرد شریک مگسانم

7. کس ندانم که تواند که: ز دردم برهاند

8. تو کس شهر خودم کن، که نه از شهر خسانم

9. در سر هر که ببینی، هوسی هست و هوایی

10. در سر من هوس آن که: به پای تو رسانم

11. به جز آن یاد نخواهم که در آید به ضمیرم

12. به جز آن نام نشاید که بر آید به لسانم

13. اوحدی رسم تو دانست و بدو میل نمودی

14. به منت میل نباشد که نه رسمست و نه سانم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سنگ اگر در مرگ عاشق خون نمی گرید، چرا
* بیستون از لاله نخل ماتم فرهاد بست؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* کمند مهر چنان پاره کن که گر روزی
* شوی ز کرده پشیمان به هم توانی بست
شعر کامل
محتشم کاشانی
* بی سبب دادی گر آزارم خجل از من مباش
* کرده ام خاطرنشان خویش صد تقصیر را
شعر کامل
نظیری نیشابوری