غزل شمارهٔ 552
1. چو بدیدی که: ز غشقت به چه شکل و به چه سانم
2. نپسندم که: فریبی به فسون و به فسانم
3. مکن از غصه زبونم، که نه بیدانش و دونم
4. تو مرا گر نشانسی بشناسد کسانم
5. ز رخت عهد نجویم، ز لبت شهد نجویم
6. کارزوی عسلت کرد شریک مگسانم
7. کس ندانم که تواند که: ز دردم برهاند
8. تو کس شهر خودم کن، که نه از شهر خسانم
9. در سر هر که ببینی، هوسی هست و هوایی
10. در سر من هوس آن که: به پای تو رسانم
11. به جز آن یاد نخواهم که در آید به ضمیرم
12. به جز آن نام نشاید که بر آید به لسانم
13. اوحدی رسم تو دانست و بدو میل نمودی
14. به منت میل نباشد که نه رسمست و نه سانم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده