اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 624

1. از تو مرا تا به کی بی‌سر و سامان شدن؟

2. در طلب وصل تو زار و پریشان شدن؟

3. هر نفسم خون دل ریزی و گویی: مگوی

4. واقعه‌ای مشکلست: دیدن و نادان شدن

5. من ز تو درمان دل جستم و دشمن شدی

6. مصلحت من نبود در پی درمان شدن

7. زلف تو در بند آن هست که: شادم کند

8. گر نزند روی تو رای پشیمان شدن

9. روی ترا عادتست، زلف ترا قاعده

10. دل بربودن ز من هر دم و پنهان شدن

11. هر چه تو خواهی بکن، زانکه نه کار منست

12. با چو تو مسکین کشی دست و گریبان شدن

13. خلق به دیر و به زود راه به پایان برند

14. رای ترا هیچ نیست راه به پایان شدن

15. بر دل ویران من طعنه زدن تا به چند؟

16. بین که: چه گنجی دروست با همه ویران شدن

17. کار تو پیمان شکن نیست به جز سرکشی

18. کار دل اوحدی بر سر پیمان شدن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
* که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
شعر کامل
سعدی
* گرمم ز آتش دل زان سان که گر درین تب
* پهلو نهم به بستر دودم ز بستر آید
شعر کامل
جامی
* چون سرو گذشتم ز ثمر تا شوم آزاد
* صد سلسله از برگ نهادند به پایم
شعر کامل
صائب تبریزی