اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 684

1. آن چشم مست بین، که دلم گشت زار ازو

2. ای دوستان، بسوخت مرا، زینهار ازو!

3. گرد از تنم به قد برآورد و همچنان

4. بر دل نمی‌شود متصور گذار ازو

5. گر پیش او گذار کنی، ای نسیم صبح

6. پیغام من بگوی و سلامی بیار ازو

7. او گر به اختیار دل ما رود دمی

8. گردد دل شکستهٔ ما به اختیار ازو

9. روزی به لطف اگر سگ کویم لقب نهد

10. زانگه مرا همیشه بس این افتخار ازو

11. هر کس که با درخت گلی دوستی کند

12. شرط آن بود که: باز نگردد ز خار ازو

13. آن کو به تیغ روی بگرداند از حبیب

14. عاشق نشد هنوز، تو باور مدار ازو

15. گر دوست بر دل تو زند زخم بی‌شمار

16. آن زخم را بزرگ فتوحی شمار ازو

17. تا از کنارم آن گهر شب‌چراغ رفت

18. از خون دیده پر گهرم شد کنار ازو

19. او را به خون دیده بپرورده‌ایم، لیک

20. شاخی بلند بود، نچیدیم بار ازو

21. داغم گذاشت در دل و بر ما گذشت و ما

22. دل شاد می‌کنیم بدین یادگار ازو

23. گفتم که: اوحدی ز غمت مرد، رحمتی

24. گفتا: مرا چه غم که بمیرد هزار ازو؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خوارم مکن که ریختن آب روی را
* با خون صد شهید مقابل نهاده اند
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* ز گوش پنبه برون آرو داد خلق بده
* و گر تو میندهی داد روز دادی هست
شعر کامل
سعدی
* ای بی نشان محض نشان از که جویمت
* گم گشت در تو هر دو جهان از که جویمت
شعر کامل
عطار