اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 73

1. نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟

2. دلم را شربتی سازی ز لعل چاشنی دارت؟

3. دل از دستم برون بردی که با ما سر در آری تو

4. بما سر در نیاوردی و سرها رفت در کارت

5. گمان بردم که: میجوید دلت وصل مرا، لیکن

6. مرا کمتر بجویی تو، که میجویند بسیارت

7. هم امروز از جهان دیدن فرو بندم دو بینایی

8. اگر دانم که: فردا من نخواهم دید دیدارت

9. سرم را می‌کنی پر شور و بردل می‌نهی منت

10. دلم را میکشی در خون و برجان می‌نهم بارت

11. ز روی راستی با تو ندارد سرو مانندی

12. که: گر در بوستان آیی، بمیرد پیش رخسارت

13. گل وصلی به دستم چون نمی‌آید چه بودی‌ار

14. کسی بودی که برکندی ز پای اوحدی خارت؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سحر ز روی خود ای کاش پرده بردارد
* که باغبان زند آتش به باغ یاسمنش
شعر کامل
فروغی بسطامی
* من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
* عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
شعر کامل
سعدی
* بر چمن پیرا ز آزادی نمی گردیم بار
* از دل صد پاره باشد چون صنوبر رزق ما
شعر کامل
صائب تبریزی