اوحدی_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیدهٔ شمارهٔ 12 - وله فی‌تقلب الاحوال

1. بس که بعد از تو خزانی و بهاری باشد

2. شام و صبح آید و لیلی و نهاری باشد

3. دل نگهدار، که بر شاهد دنیی ننهی

4. کین نه یاریست که او را غم یاری باشد

5. تو بدین دولت شش روزهٔ خود غره مباش

6. کین چنین صید به عمری دوسه بازی باشد

7. تا به کی قصهٔ مال و زر و بستان و سرای؟

8. سر خود گیر، که این مشغله فاری باشد

9. به چنین مملکتی شاد چه باشی؟ که درو

10. غایت مرتبت تختی و داری باشد

11. چه روی بر سرخاکی به تکبر؟ که و را

12. چون تو در هر قدمی چند هزاری باشد

13. کار خود را تو هم اکنون به قراری باز آر

14. ور نه فردا نهلندت که قراری باشد

15. آن چنان زی، که چو توفان اجل موج زند

16. گرد بر گرد تو از خیر حصاری باشد

17. تو که امروز چو کژدم همه را نیش زنی

18. مونس گور تو، شک نیست، که ماری باشد

19. بر حذر باش ز دود نفس مسکینان

20. که چنین دود هم از شعلهٔ ناری باشد

21. خاکساران چنین را به حقارت منگر

22. تو چه دانی که در آن گرد سواری باشد؟

23. آن برون آید از آن آتش سوزان فردا

24. که زرش را هم از امروز عیاری باشد

25. کشت نا کرده چرا دانه طمع می‌داری؟

26. آب ناداده زمین را چه بهاری باشد؟

27. اگر آن گنج گران می‌طلبی رنج ببر

28. گل مپندار که بی‌زحمت خاری باشد

29. پرشکار شکرینست جهان، مردی کو

30. که کمر بندد و در بند شکاری باشد؟

31. ما نه اینیم که فردا به حسابی باشیم

32. گر به تحقیق حسابی و شماری باشد

33. بر اسیران سر کوچه ببخشند مگر

34. آن کسان را که در آن خانه یساری باشد

35. اوحدی، رخت ز گرداب اجل بیرون بر

36. کین نه بحریست که امید کناری باشد

37. راه خود گم نکند در شب تاریک ضلال

38. هر کرا همچو خرد مشعله داری باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای عقل همانا که نداری خبر از عشق
* بگریز که او دشمن فرزانگی آمد
شعر کامل
وحشی بافقی
* تا طبیعت زعفران را رنگ اعدای تو دید
* مایهٔ شادی جدا کرد از مزاج زعفران
شعر کامل
سنایی
* ما ازین هستی ده روزه به جان آمده ایم
* وای بر خضر که زندانی عمر ابدست
شعر کامل
صائب تبریزی